به خودم مي گويم بنويس، از روزهايي كه بر تو رفته بنويس. رنج هايي كه كشيدي را ثبت كن و آورده ها را، آنچه ميخواستي بشود و نشد را و نقشه هاي بر باد را رفته ، همه اينها با چاشني تشبيه و استعاره نوشته خوبي را مي سازد، آن وقت حس مي كني كه يك نويسنده هستي و به وجد مي آيي، بعد راضي و سرخوش مطلب را پست مي كني و شك نداري همان يكي دوتا مخاطب هم تحسين ميكنند و تشويق.
اما هيچ وقت از آينده ننوشتم يا از آرزوهايم و يا خيالاتم كه درونشان اتفاقات با جزييات كامل رخ مي دهند و منطقه امني است توي ذهنم كه تنها قهرمانش منم. هميشه ترسي با من بوده كه اگر از آرزوهايم و خواسته هايم در آينده حرف بزنم اتفاق نيفتند و ممكن نشود انگار كه روزگار منتظر فرصت باشد تا حاليم كند كه قرار نيست ير وفق مرادم باشد پس بهترين راه شايد پنهان كردن مراد باشد. البته هيچ وقت برعكسش ثابت نشد و هزاران نقشه اي كه فروخوردمشان هم واقعي نشدند و من ماندم و انبوه آرزوهايي كه در سكوت زاده ميشدند در همان سكوت دفن.
فقط اين نيست ، از آينده نوشتن از آرزو نوشتن و از خواسته گفتن جرئت مي خواهد، شجاعتي كه از قضاوت شدن نهراسي از اينكه مبادا تو را در حد و اندازه خواسته ات نبينند خوف نكني از اينكه خودت بعدا به بلند پروازي خودت نخندي يا دلت به حال خودت نسوزد كه چه فكر مي كردي و چه شد نترسي و خفه خون نگيري ... درست مثل همين حالا...
+ نوشته شده در جمعه به نام مینای عدالتی...
ادامه مطلبما را در سایت به نام مینای عدالتی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faeze-mnt بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 2:28